نویسنده : زهرا .ی
موضوع رمان : عاشقانه
مقدمه : خواستم بگویم، به ایجاز کمی از خود
این نامه گشودم که بگویم دمی از خود
خسته ،کمی درمانده و یک ذره پر از غم
از دست همین مردم عاشق کش بی غم
دلداده و دلبر، کمی از عقل گریزان
دیوانه عاشق کمی از نقل گریزان
خسته تر از آنم، که عشقی بسرایم
شاعر شده انگار دل از بهر ثنایم!
من عاشق و بیچاره تو از عشق فراری
تو شاعر و بیکاره من از شعر فراری
دلبر شده ای،دلبر جانان من اما…
من عشق ندارم بری از من تو به یغما!
عاشق کشی مردم شهر بر تو عیان شد
پس درد و دل هر شب من از که نهان شد؟
شرح میدهم این حال خرابم به امیدی
ای وای که دلم مرد و تو انگار ندیدی!
ای جان من امشب تو جهانی شدی انگار!
صد حیف که من بی تو بماندم پس دیوار!
تو رفتی و دل بی تو چه گریان شده امشب!
تک شعر دلم بی تو چه دیوان شده امشب!”
تمامی حقوق مطالب برای اسکین 98 محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.
طراحی و توسعه توسط موزیک پارس