مجموعه ایی از رمان های برترین و عاشقانه ایرانی هم اکنون در اسکین ۹۸
گلچیم بی نظیر را بصورت رایگان در اسکین ۹۸
خلاصه رمان : بهار که به تازگی پروانه ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شهره ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از تجربیاتش استفاده کنه …
خلاصه رمان :داستان در مورد دختری به نام آناهید ، دختر زیبا و آرامی است که برای نجات پدرش از دست طلبکار ها مجبور به ازدواج با مردی میشود که آوازه ی غرور و تکبرش را همه جا شنیده است و هیچ چیز از او نمیداند … آناهید عشق چند ساله اش را زیر پا میگذارد و وارد زندگی مشترک با مردی میشود که در تمام گذشته ی او حضور داشته اما او نمیدانسته است
خلاصه رمان : رمانی سرشار از عشق و معما
رمانی که دارای عشق نابیست که خودتون باید بخونید و تشخیص بدید که آیا درسته یا…
معماش طوریه که موهای بدن آدم سیخ می شه
یعنی گیشا و آریو بهم می رسن آیا عشقون ممنوعه ست؟
خلاصه رمان : دلناز شایان یه دختر شر و شیطون و شوخ و خنگول !حالا فکر کنین دختری به این مشخصات عاشق یه فرد خواننده میشه …. به اون فرد هم میرسه … ولی اتفاقاتی باعث میشه از هم جدا شن
پایان خوش
<
خلاصه رمان :درباره ی دختری به اسم حناست ڪه در تنهایی غرق خوش گذرونی و رفتن به مهمانیای شبانس ڪه با یه اتفاق ساده وارد بازی بزرگی میشه ڪه به جز ترس و مرگ چیزی براش نداره…..
خلاصه رمان : داستان زندگی یه دختر نوزده ساله به نام عاطفه است که عشق شدید و عجیبی به یک خواننده داره . تا اینکه یک روز اتفاقی…….
دانلود رمان برای من بخون برای من بمون
خلاصه رمان :شهاب… پلیسی که بخاطر ستاره از خانواده خودش می گذره تا به وصال یار برسه، اما ناصر برادر خلافکار ستاره باعث میشه شهاب زندگی و شغلش رو از دست بده و تا پای چوبه ی دار هم بره… حالا بعد از سالها شهاب برگشته که انتقام عشق نافرجام و زندگی بر باد رفته اش رو بگیره آیا می تونه خانواده و شغلش رو پس بگیره؟ آیا انتقامش رو از ناصر می گیره؟
خلاصه رمان :یه قاتل حرفهای داریم که بهش میگن آس ، عاشق دیونه بازیه و هیچ مدرکی از خودش باقی نمیزاره به جز یه کارت که روش عکس تک پیک هست و کناره قربانیاش میندازه
یه دختر داریم که شیطونه و عاشق آرتیست بازی ، به خاطر علاقهاش پلیس میشه و اولین پروندشو بهش میدن
خلاصه رمان: آناهید دانشجوی رشته نجومه…پدرش بخاطر نپسندیدن این رشته، باهاش رابطه خوبی نداره…
وقتی آناهید داره خودش رو برای گذروندن ترم آخر آماده میکنه متوجه میشه که دوستاش خ و نه دانشجویی رو تخلیه کردن و چون آناهید نمی تونه از پدرش پول بگیره و خ و نه رو تنها اجاره کنه پس …..
خلاصه رمان : این رمان مثل سایر رمان هام از ژانرهای شخصیت هایی که به یه نوع اختلال عامیانه که معمولا تو جامعه به شکل یه انسان عادی ولی مشکل دار زندگی میکنن انتخاب شده که لازم به ذکره که خیلی از دخترا هستن که در خونواده دچار این موقعیت هستند و علت اصلی نوشتن این رمان ؛بیان سرنوشت دختریه که در این موقعیت هست و تصمیمی میگیرد که اونو تبدیل به یه دالیت میکنه حالا چرا دالیت ؟ چرا بهش میگن تو یه دالیتی؟نه میره هند،نه بد کاره میشه نه….خیلی از حدسیات دیگه …
خلاصه رمان :ترانه دختری که بخاطر عشقش دروغ میگه ولی تاوان همون دروغ از دست دادن عشقش میشه، اما ماه هیچ وقت پشت ابر نمیمونه….
خلاصه :داستان با بیماری مادر دختر جوانی به نام مهین آغاز می شود.سرانجام دخترک مادرش را از دست می دهد.
در مراسم ختم مادر هنگام بخش کردن حلوا بین همسایه ها، پسر جوانی که خواهرزاده ی یکی از همسایه هایشان است دل در گرو او می بازد و …
خلاصه رمان :داستان درباره دخترے به اسم نازنینه ڪه پدرش اونا رو ترک ڪرده و مادرش هم مرده نازنین با برادر دوقلوش زندگے میڪنه
به اصرار پدربزرگش مجبور میشه با پسر شریک بابابزرگش ازدواج ڪنه ولے در لحظه آخر…
خلاصه رمان :سوگند دخترک مغرور ولجباز قصه بخاطر یک کل کل ساده وبچگانه تن به ازدواج با دانیال میدهد دانیالی که عاشقانه دوستش داشت وعهد بسته بود که سوگند را هم عاشق خود میکند اما حس نفرت سوگند بیشتر از آنی بود که دل به دل عاشقش بدهد…
دانیال که دیوانه وار عاشق سوگند بود وهمه ی آرزویش خوشبختی وشادی اون بود فداکاری می کند و معشوقش را از قفسی که فکر میکرد در آن است رها میکند رها میکند تا سوگند هم طعم عشق حقیقی را در زندگیش بچشد…
دانلود رمان روزهای تا ابد بی تو
خلاصه رمان :عاشقانه ای آرام درمورد دختری که ناخواسته شب را با پسر ریئس شرکت شان میگذراند و بعداز آن شب تمام زندگی اش دستخوش تغییرات میشود..!
خلاصه رمان :داستان درمورد دختری که عاشق پدرش ودوست داره اونو همیشه خوشحال ببینه ولی با اومدن پسرعموش بعد ازمدتها به خونه اشون اوضاع فرق میکنه واون نمیتونه توجه پدرشو به پسر عموشو تحمل کنه وبا کارهاش …
خلاصه رمان :با بی قراری جلوی عابر بانک ایستاده بود و به فیش در دستش نگاه می کرد هربار که موقعپرداخت
شهریه ها می شد تمام وجودش عزای عمومی می گرفت و بارها و بارها به خودش لعنتمی فرستاد
که چرا خودش را در این موقعیت قرار داده آن روز ها آنقدر حواسش پرت وافکارش درهم و برهم و
افسرده بود که مادرش تنها راه نجات و برگشت به زندگی اش را در درسخواندن دانست و آنقدر زیر گوشش
این جملت را زمزمه کرد تا بالخره توانست با چند هفته تاخیر اورا وادار به ثبت نام کند و این دلواپسی را…
خلاصه رمان :سلین داستان دختریست که بیآنکه بخواهد، متهم قتل یکی از عزیزانش میشود و…
خلاصه رمان :زمین زیر پایش می لرزد … انگار توان تحمل این حجم از کینه را ندارد … بترس؛ بترس از آن روزی که پس لرزه هایش دامن گیر تو و روزگارت شود دست آرزو را گرفته بود و می دوید … صدای خش خش برگ های زیر پایشان و لبخندشان، سمفونی زیبایی در باغ ایجاد کرده بود … هوای شهریور ماه را در ریه هایش فرستاد؛ نسیم خنکی هر از گاهی صورتشان را نوازش می کرد.
خلاصه رمان :از صندوقچه ای پوسیده بیرون کشیده اند با وحشت از خواب پریدم … دوباره همون خواب بود … من روی تختی با ساتن سرخ و مردی که تو تاریکی به سمتم می اومد … صورت مثل همیشه تو تاریکی دیده نمیشد … فقط صداش بود که میگفت: بالاخره مال من شدی … هر بار وقتی لمسم میکرد از خواب میپریدم … اما انگار رد دستش رو تنم و ترسی که از این مرد کل وجودمو سرد میکرد واقعی بود!
انقدر این خواب رو دیده بودم که دیگه مثل واقعیت شده بود … به تقویم نگاه کردم … این ماه زودتر از همیشه به سراغم اومده بود …از تختم بلند شدمو و پرده پنجره رو کنار زدم … کاش میدونستم این کیه که منتظر منه
توضیحات :همراه با فرستادن فحشی دستهایم لبه های پالتوی کوتاه را کنار زد و در جیبم فرو رفت … راهروی عریض و طویل را بین آنهمه سر و صدای تمام نشدنی طی کردم تا به همان جایی که آدرس داده اند، برسم … به دیواره شیشه ای نزدیک شدم و نگاهی به ساعت مچی ام انداختم … با دیدن شادی اکثر آدمهای پشت شیشه ناخوداگاه زمزمه کردم: یه کاری می کنم همتون به غلط کردن بیفتید! … با من هستید؟
با شنیدن صدای نازک دخترانه ای سرم را با تعجب چرخاندم و از کنار شانه ام نگاهی به سرتا پایش کردم … در این برف و سرما یک تاپ با یقه ی باز زیر پالتویی کوتاه پوشیده است … شالی که بود و نبودش هیچ فرقی به حال خودش ندارد ولی برای بقیه چرا! هستند کسانی که دیدن این مناظر تحریک کننده را دوست دارند …
خلاصه داستان :آوا دختری شوخ، خوش خنده و شاد که با ورود میلاد به زندگیش، با فراز و نشیب های زیادی رو به رو میشه.آرش، پسرعموی آوا هم همراه با رفیقش،سامیار، برای آوا و میلاد مشکلات فراوانی به وجود میاپ یارن.به نظرتون زندگی آوا و میلاد، که قراره توش کلی عاشقانه داشته باشه به کجا ختم میشه؟قطرههای آب سرد میریخت روی بدنم لعنت به این هوای گرم! خوبهها؛ ولی، فقط لازمه یه دقیقه توی این هوا بری بیرون، میپزی این قدر گرمه دوش آب سرد، مغزم رو هم آروم کرد ریلکسی بهم غلبه کرد و مثل همیشه زدم زیر آواز توی حموم فقط باید آهنگ من درآوردی خوند، با صدای کشیده و بلند زدم زیر آواز: بیا دوری کنیم از هم، بیا پاره بشیم از دم، بیا درحال کشیدن کلمه ی بیا بودم که یهو یکی محکم زد به در از جا پریدم وپام لیز خورد و با نشیمنگاه محترم شوت شدم روی زمین
خلاصه رمان :قطرات باران پاییزی مانند مروارید روی گونه های درختان و گل های حیاط خانه
نشسته بود سوز پاییزی برگ ها رو به رقصی زیبا وادار کرده بود هوای سردی بود
صبح شده بود و اما بخاطر ابری و بارونی بودن آسمون هنوز روشن نشده بود
صبا با شنیدن صدای مادرش که اورا صدا میکرد چشماتو باز کرد و رو به مادرش
سلامی داد و رو تخت نشست و گفت:ساعت چنده مامان؟
خلاصه رمان :دختری مستقل و مغرور است که برای خون خواهی و انتقام مرگ مادرش وارد
شرکت تیموری میشود، برای نابود کردن اسکندر تیموری و برخلاف تصورش رییس
آنجا یک مرد میانسال نیست، مرد جذاب و غیرتی داستانمان ، معراج مسبب
همه ی اتفاقات گذشته آنجاست، پسر اسکندر تیموری، پسر قاتل
خلاصه رمان :همه چیز از یک فصل سرد شروع شد. فصلی که در آن زندگی سه نفر با هم تلاقی میکند.آرمینا دختری تنها و خودساخته که سالهاست در غربت زندگی میکند و دو برادر دو قلو
یکی سرد و شکسته و دیگری در تلاش برای نجات برادرعزیزتراز جانش؛ و احساساتپیچیده ای که این میان شکل میگیرد. دوستی عشق و….
خلاصه رمان :دختری که وقتی بچه بوده پدر مادرشو ازدست میده و با عموش زندگی میکنه
تاسن ۱۸سالگی این دختر خیلی هم پولدار بوده و زندگی خوب و مرفه ای داشتهتا اینکه عمومش میمیره…
خلاصه رمان :با شنیدن حرفاشون از خجالت سرم و پایین انداخته بودم که مرد با صدای بلندی گفت:
_دخترت رو میخرم ازت اما به شرطی که هیچوقت دیگه دنبالش نیای فهمیدی ؟…
خلاصه رمان :زندگی همیشه یک نواخت نیست یه آدم عاشق برای رسیدن به عشقشسختی هایی رو باید با جون و دل رد کنه آیلین قصه ی ما، دختر شر و شیطون،
عاشق کسی می شه که حتی توی فکرش هم نمی گنجید آیا آیلین عاشق می تونهبرای رسیدن به عشقش این سختی ها رو تحمل کنه؟ آیدین چی؟ پسری که یه بار توی
عشقش شکست خورد می تونه سختی ها رو تحمل کنه
خلاصه رمان :عشق دل یخ زده ام را گرم می کند؛ اما عشق واقعی وجود دارد؟من به دنبال آن عشق پیش می روم و از همه می گذرم »
در این دنیای سرد و تاریک شیدای هجده ساله به دنبال مرحمی برای جسم و روحزخم خورده اش می گردد زخمی که همچون خنجر از جانب یک عزیز به قلب فرو رفته
پنج سال تحمل درد و سختی آن هم به تنهایی طاقت فراست اما با داشتن یک هدفمشخص و یک همراه…
خلاصه رمان :باران دختری که برای انتقام از یه خلافکار وارد نیروی انتظامی شده ومامور مخفی میشه انتقام خواهری که توسط یه خلافکار بهش تجاوز میشه وحالا باران با رود به نیروی انتظامی میخواد به پسر نزدیک بشه //که طی اتفاقی دستیار پسر حافظه اش رو از دست میده و..
خلاصه رمان : با مهارت پراید مشکی ام را در پارکینگ اموزشگاه موسیقی رزا پارک کردم و با طمانینه وخون سردی عجیبی که همیشه همراهم بود از ان پیاده شدم .پس از بستن در و زدن
دزدگیر ماشین کوله جینم را بر روی شانه جابجا کرده و وارد اموزشگاه شدماحوال پرسی سطحی با چند تن از اساتید اموزشگاه ..
خلاصه رمان :زندگیتو نابود میکنم میشم کابوس شبات دنیارو جهنم میکنم و تورو توآتیش نفرتم میسوزون داغ یه ثانیه خوشبختی رو به دلت میذارم عوضیه پست حتی شرمم میشه بگم اون اشغال
پدرمهشرمم میشه بگم از خانواده تهرانی ام انتقام گریه های مامانمو از تک تکشون میگیرماووف بازم حواسم رفت پی اون نکبت لعنتی این چراغ چرا سبز نمیشه..
خلاصه رمان :تقدیر قلمش را به دست گرفت و داستانی را با یک پسر و دختر شروع کرد که بنا به دلایلی، با هم زندگی میکنند.
شاید یک مسئولیت، یک اجبار، یک پیمان و یا یک حس تنهایی، زندگی این دو را به هم متصل کرده باشد. با این وجود، آیا پایان این داستان نیز به عشق ختم میشود؟! یا شخصیتها عاشق کس دیگری میشوند؟! و یا…هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد.
دانلود رمان یک نفر همیشه پیش تو میمونه
خلاصه رمان :آوا زندگانی دختری آرام که هیجاناتش را درون کتاب هایش خلاصه کرده ودانشجوی پزشکی ست شبی که در بیمارستان مشغول شیفت دادن استم
توجهی گفت و گوی مشکوکی میشود که چند نفر قصد دارند شخصی به نام《کیان شهران》 را به قتل برسانند. آوا با نجات جان کیان خود را وارد ماجرایی میکند
که هیچ گاه انتظارش را نداشته و…
خلاصه رمان :دختری کاملا احساسی البته کمی شیطون که همیشه تو فکرو خیال خودش خودشو کنار عشقش تصور میکرد عشقی از جنس خودش اما سرنوشت او این بار خلاف خواسته ی قلبی او رقم خورد…
خلاصه رمان :شیدا خواست از سر سفره بلند شه که با داد بابا خشکش زد و نشست:فقط یک بار دیگه بخوای از این ناز و ادا ها داشته باشی میفرستم همون جهنم دره ای که ازش اومدی،فهمیدی؟شیدا آروم سرش تکون داد که گفتم:پدر حق ندارید سر زن من داد بزنید.اونی هم که اون بالاست زنته…
خلاصه رمان :داستان درباره دختری به اسم پاییزه که بعد از ۴سال دوری از عشقش تو یملاقات دوباره همدیگر رو پیدا می کنند اما از اونجایی که سرنوشت هرکس متفاوته
پاییز با شهاب رو به رو میشه و زندگیش رو بر پایه انتقام بر کیان (عشق قدیمی اش )بنا می کنه و در این راستا اتفاقاتی براش می افته..
خلاصه رمان :
قصه ی زندگیه شادی داره غم داره سختی و درکنارش راحتی قصه زندگی د وتا مردقصه ی اشتباهات مردی که به خاطر پدر بودنش خودش رو محق می دونه که برای
زندگی اعضای خانواده و بچه هاش تصمیم بگیره و در این راه مشکلاتی رو برای بچه هاشرقم می زنه و طی اتفاقاتی به اشتباه خودش پی می بره و راه درست رو پیدا می کنه
و قصه زندگی مردی که از کسی که فکر می کنه دوستش داشته نارو می خوره و نگاهشنسبت به زندگی و همه ی زنهای اطرافش عوض می شه و می خواد تا ابد تارک دنیا بمونه
چون از نظرش نمی شه به زنی در نقش همسر اعتماد کرد ولی اونم با تجربه ی یهعشق ناب و پاک تمام ذهنیتش عوض می شه و دلبسته ی دختری می شه که
معنی همه چی رو براش عوض می کنه..
خلاصه رمان :داستان در مورد دختریه به نام (هستی) که به خواستگاری پسر عموش (کیان)بی دلیل جواب رد میره و در همون حین با همکلاسیش امیر نامزد میکنه. امیر که
ذاتاً شکاک بوده، بعد از مدتی اون روی سکه رو نشون میده و هستی رو مورد آزار و اذیتقرار میده هستی به این نتیجه میرسه که امیر تعادل روحی و روانی نداره تصمیم
میگیره که این نامزدیو بهم بزنه، اما امیر به هستی طوری مشکوک میشه که فکر میکنه…
خلاصه رمان :ارزش انسان به چیزی است که در قلب خود پرورش می دهد باغبان عشق و وفا باشیمدل ها را ابر کنیم و سخاوتمندانه بر تشنگی کویر ها بباریم تا زمین دوباره لباس سبز بهاری بر تن کندداستان عشقی شورانگیز را بخوان که آیینه ای است از هزاران عشق جاودانه که تاریخ بر تارکهستی فریاد می زند و در نهایت کودک عشق را باور کن…
خلاصه رمان :نسیم شبانگاهی غم رفتن نا به هنگام مادرم مرا به مرز جنون برد و حرف زدنرا از یاد بردم تلاش پدر برای بازگشتم به زندگی کافی نبود… اما عشق از راه
قلب وارد شد و مرا دوباره جان بخشید خودم را به نسیم شب سپردم تاشاید تمام دردهایم را با خود ببرد و مرا از نو جان تازه بخشد
لبخندی به روشنایی خورشید پر فروغ میزنم که نسیم صبحگاهینهال عشق را در دلم کاشت و قلبم آن را پر بار کرد…
خلاصه رمان :داستان درباره ی دختری به اسم وفاس که برای آشنایی با خانواده نامزدشخالد راهیه دبی میشود ولی همان شب اول میفهمد که خالد قصد ازدواجبا او رو ندارد و میخواهد او رو به یک شیخ پولدار بفروشد در این میان…
خلاصه رمان :زیبای ممنوعه(جلد دوم دختر طلاق) ناخوداگاه یاد زیبا افتادم،تو این دو روز بدتر سنگین شده بود. این چه حسیه که باهاشدرگیر شده بودم نمی دونم اما واقعا بد و بدترم می کرددیونه و دیونه ترم می کرد هرچی که داغون بودم داغونم ترم می کردفقط یک جور خوب می شدم اونم این که من رو انتخاب کنه قبولم کنه.انگار کسی و دوست داشت اما خوب نمی دیدم کسی هم تو زندگیش باشه.
خلاصه رمان :گاهی با یک نگاه دل به کسی میدی که نباید و این نبایدهای زندگیت انقدررو دلت سنگینی میکنه که اتفاقی میفته که نباید…..پسری که بخاطر گذشته ی مادرش،کینه ای عمیق تو دلشه،کینه ی عشقدختری که بخاطر گذشته ی پدرش،تاوان میده،تاوانِ عشق..
دانلود رمان خواستنی از جنس گناه
خلاصه رمان :سنگ قبر آرزوها روایتگر دختری هستش از جنس وفا وبه پاکی گل و پسری از جنس عشق،دختری که باعشقش پا به فرار میزاره برای دوری جستن از یک ازدواج اجباری و در این بینپسری وارد داستان میشه ..پسری از جنس غرورو خودخواهی .پسری که زندگی این دو جوونعاشق رو ویرون میکنه … و باعث جدایی میشه..جدایی که شاید وصالی نداشته باشه شاید///داستان غم انگیزه دوستان//داستان داستان یک زنه، یک زن وفادار که به نا حق گرفتار یه تهمت میشه…
خلاصه رمان :آهو ارغُوان دختری هفدهساله که در طراحی مهارت خاصی داره و میخواد برای اولینباراز همین راه وارد دنیای کار بشه داستان از اونجایی شروع میشه که آهو به مکانیمیره و همون روز با پسری به اسم شاهین روبهرو میشه؛ پسری که عشق جدیدی رووارد زندگی آهو میکنه روزها بعد عشق سابق آهو و دختری که عاشقشاهین بود از راه میرسن و دردسرهایی رو برای این دوتا عاشق در پی داره..
خلاصه رمان :بهار دانشجوی دندانپزشکی، دختر زیبا و مهربونیه که حمایت سهتا برادر باغیرت و متعصبرو پشتش داره. به مردی دل میبنده که سراسر وجودش غرور و خشونت نشسته. یه ارتباط شکل میگیره که یه سرش محبت، مظلومیت، لطافته و یه سرش غرور و کلهشقی.وقتی پای احساس میاد وسط, حالا که قراره دلا به هم نزدیک بشن, حقایقی رو میشه که پای برادرای بهار به ماجرا باز میشه..
خلاصه رمان :بیتوجه به التماس و گریهوزاریهای سارن، در اتاق رو بستم و روی صندلی مخصوص و بزرگم که کنار تخت قرار داشت، نشستم.جعبهی سیگار رو از جیب کتم بیرون کشیدم. نخی بیرون آوردم و بین لبم قرار دادم. فندکم رو از روی پاتختی چنگ زدم.زیر نخ سیگارم گرفتم و روشنش کردم.به تابلوی نقاشی خودم که تصویر دختری روی تابلو نقش بسته بود، نگاه کردم.سیگار رو آروم از لای لبم بیرون کشیدم و پوزخندی زدم.کارم به جایی رسیده که خواهرم هم بهم خــ ـیانـت میکنه..
خلاصه رمان :یقه ی کاپشنم رو کمی بالاتر کشیدم و دستام رو داخل جیباش فرو بردم … سرد بود … وحشتناک! اونقدری که کم مونده بود دندونام بی توجه به فک قفل شده م از عصبانیت به هم بخورن! پا تند کردم سمت در خروج و نفسم رو صدادار بیرون دادم … بخاری که از دهنم خارج شد، سرمای وحشتناک هوا رو دوباره و دوباره بهم یادآوری کرد … متنفر بودم از سرما … متنفر!
خلاصه رمان :من بالای پشت بام دلخوشی ام، به بادبادکِ آرزوهایم نگاه می کنم…بادبادکی که نخ ندارد؛ و تازه اگر هم داشت ، در دست دیگری بود…کسی چه می داند؟! که من برای رسیدن به تو چقدر نقشه کشیدم…و کسی چه می داند؟! تمامِ نقشه هایم بر آب شد…کسی چه میداند؟! شاید راه رسیدن به تو آنقدرها هم که می گویند پر دردسر نباشد…
همۀ سختی اش آویزان کردن یک طناب از سقف است…
خلاصه رمان :دختری هجده ساله، مغرور، لجباز، غد و یک دنده که هر کاری رو دوست داره انجام میده و به حرف هیچ کس گوش نمیده؛ اما یه قلب پاک توی سینه اش داره. موضوع اصلی رمان از اون جایی شروع میشه که پسرداییش مسیح، پسری از جنس تعصب و غیرت بعد از مدت ها برمیگرده و با گیسویی رو به رو میشه که هیچ چیز اون براش آشنا نیست و در این بین اتفاقاتی برای گیسو مییفته و رازهایی برملا میشه..
خلاصه رمان :یک عشق آتشینِ یک طرفه که موجب دیوانگی می شود..داریوش بخاطر به دست آوردن ترمه برادرش را ورشکست می کند و از درِ فرشته ی نجات وارد زندگی اش می شود در حالی که ترمه عاشق دوست صمیمی داریوش است، دوستی که از برادر نزدیک تر هستند تا اینکه یک هوس تو گذشته ی داریوش باعث اتفاقی دردناک برای ترمه می شود و..
خلاصه رمان :رمان رهایم نکن قصه ی عشق دختری به اسم رهاست!دختری ساده که نمی تونه به پسر مورد علاقه اش بگه دوستش داره، ولی در جریان دوستی رها با دختری به اسم سوگند، مسیر زندگیش عوض می شه و یه جورایی نا خواسته در کنار پسر مورد علاقه اش قرار می گیره.
رخلاصه مان :شاهین آزادی یه مرد مجرد و خوشگذرونه. مردی که به نظرش همه ی زنها، دوستش دارن و باید کنارش باشن! حتی منشی چموش و جدیش! همه چیز طبق خواسته ی شاهین پیش میره تا اینکه دختر نوزده سالش، با مادرش دعوا می کنه و برمی گرده ایران. از طرفی یکی داره شاهین رو اذیت می کنه و رقیب خیلی سختی برای شرکت واردات محصولات بهداشتی و ارایشی شده … اومدن دخترش، پای دل ارا رو هم به سرنوشت شاهین باز می کنه! حالا شاهین می مونه و سرنوشتی که هر روز بازی جدیدی براش رو می کنه و آخر سربا بی حوصلگی همیشگی ِلحظه های غروب، گوشی را به دست چپم دادم..
خلاصه رمان : جوانی از جنس سنگ، لبریز از غرور، برای رسیدن به خواستههایش قادر است تمام مرزها را زیر پا بگذارد. او از شکستنها، گذشتنها و ویران کردنها ابایی ندارد. روزی که خودش را در اوج میبیند، سرنوشت دست به کار میشود، از جایی که فکرش را نمیکند کسی را وارد زندگیاش میکند..
خلاصه رمان :گاهی اوقات لازمه زمان باهات بازی کنه، جوری که نتونی ازش فرار کنی؛ ولی بتونی به دنبال راه مقابله باهاش بگردی.
حالا ملوری درگیر بازی زمان شده؛ بازی با چاشنی عشق. اما ملوری کیه؟! پس تیارانا کجا رفته؟! اصلاً چرا باید ملوری باشه؟ چرا شخص دیگهای نباشه؟ چرا…
خلاصه رمان :شیطون که بیخیال همه چیزه یه آقا پسر مغرور و محکم که دنبال انتقام ازکسیکه بهترین دوستشو ازش گرفته تو این بین ماجراهای گاهی شاد گاهی غمگین پیش میادجانم مامان دارم لباس میپوشم الان میام سریع یه مانتو مشکی جلو بسته که فقط یه کمربند که دنبالش یه زنجیر طلایی داشت..
خلاصه رمان :اینجا واقعیت ان چیزی است که باور می کنیم نه انچه که دیگران باورش دارند باور من حقیقت این واقعیت است و نه بیشتر …
تن ها گذر عمریست از رهایی که هست و دلی که نیست و عشقی که عجیب تمنای بودنش هست و نیست …
خلاصه رمان :تاجر معروف تهران بدون هیچ علاقه ای ازدواج می کند، بعداز مشکلاتی در راه زندگی متاهلی با روانشناس مشهور وجذابی به اسم مهرداد آشنا و برخورد می کند. ناخواسته عاشق او می شود و تمنای او را در دل می پروراند…
خلاصه رمان :داستان یک دختر کاملا ساده که نه خانواده پولداری دارد و نه چهره زیبایی ، اما قلبی دارد به بزرگی دنیا و انباشته از مهربانی ، به دلیل دشواری هایی که در زندگیشه ناگزیر می شود پرستار آقا پسر قصه ما شود و این ارباب دل مغرور قصه به خودش اجازه هر کاری را می دهد و باعث می شود اتفاقاتی رخ دهد که …
خلاصه رمان :داستان رادمان آریا، مردی مستبد و مرموز است که گذشته مجهول و تلخی را تجربه کرده، او کارآگاه ویژه دایره جنایی است؛ کسی که فقط پرونده های مهم و محرمانه به او داده می شود، از جنس زن بیزار است و سالهای طولانی تنها زندگی کرده..
خلاصه رمان : در جلد دوم این رمان جدید مردی وارد زندگی یزدان میشود که آسایش و آرامش را از او بگیرد و این در حالیست که زنی به اسم الن ادعا دارد که از یزدان حامله شده و بچه دارد
خلاصه رمان :داستان از آنجایی آغاز می شود که هیوا در شب عروسی اش با دوست پسرش کاوه که جلوی آرایشگاه منتظر است فرار می کند، این عملش باعث میشود آبروی یزدان همه جا برود، یزدان از شدت ناراحتی شب عروسی اش تصادف می کند ولی به محض خوب شدنش هیوا را پیدا می کند و شروع به انتقام..
خلاصه رمان :داستان شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشود، شهریار شیطانی که بعد مرگ زنده ها را راحت نمیذارد و آتش کینه ای به پا میکند که دودش فقط چشمهای شمیم را می سوزاند، این وسط عشق است که جوانه می زند و بوسه های طعم خونی که اسمش شکنجه است..
تمامی حقوق مطالب برای اسکین 98 محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.
طراحی و توسعه توسط موزیک پارس
عالی بودننن
وااای خیلی رمان های فوق العاده ای بودن.دستتون درد نکنه.خداخیرتون بده.سایتتون عالیه👌🏻💖
سلام ببخشید من خیلی وقته دنبال ی رمانیم که قبلا خوندم ولی الن بازم مشتاقم بخونمش رمان درباره یه دختری بود که چند سال بهش تهمت میزنن که قاتله خواهرشه و نامزدش ولش میکنه و بعد چند سال دختره با نامزده ثابقش روبرو میشه و معلوم میشه به دختره تهمت زدن
اسمش رمان سفر به دیار عشق
اسم شخصیت ها ترانه و سروش
سفر به دیار عشق اگه اشتباه نکنم
سفر به دیار عشق
سلام من دنبال اسم ی رمانم که راجع به دختریه که برادرش خلافکاره بعد توسط دوست برادرش که پلیسه دزدیده میشه و مجبور به ازدواج با اون پلیسه میشه که هویت اونو لو نده اگه اسمشو میدونید ممنون میشم بگید😢
سلام ببخشید من دنبال ی رمان میگردم که دختر عاشق پسر همسایشون بود و برایدن پسره هر روز میرفت جلوی پارک ببیندش پسره پلیس بود و یادمه ی بار ک دختر رفت توی پارک تا پسره رو ببینه با ی دختری اشنا میشه ک مواد فروش بودو ب هوا نامه های عاشقانه ب دوست پسرش دختره رو گول میزنه تا براش مواد جا به جا کنه
بعد یادمه این دختر با پسر با هم ب دلایلی ازدواج میکنن
اسم پسرم امیر بود گویا
سلام من دنبال یه رمانم که دختره پدر مادرشو ب قتل میرسونن میره با یه پسر زندگی کنه یادمه پسره تو خونش مار هم داشت😂
اسم رمانه نمیدونین؟؟
رمان های خیلی خوبی بودن خیلی ممنونم از شما
سلام . من چند وقت پیش یه رمان خوندم که ماجرا دختری بود که پدر و مادشو از دست داده و دانشگاه تهران قبول میشه و میاد تهران و با خانواده دوست پدرش زندگی میکنه . این خانواده دو تا بچه داشتن یکی دختر که هم دانشگاهی همین دختر بوده . یک پسر که جدا زندگی میکنه و عاشق دختر خاله خودشه . بعد ها به علت جایگاه کاریش مجبور میشه صوری با این دختر ازدواج کنه و با این دختر همخونه بشه . دختره بهش قول میده که اونو به عشقش برسونه و ….. میشه لطا اگه کسی این رمان را خونده برام اسمشو بگه . خیلی دنبالشم ولی متاسفانه فقط رمان همخونه پیدا میشه که اون نیست
رمانش اصن خوب نیس رحم اجاره ای رو میگم دیونه میکنه ادمو از بس میره ی داستان جدید شروع میکنه از آدمای دیگه
سلام بقیه ک بدشون نیومده
من یه رمان خوندم که اسمش یادم نیست دختره وکالت میخونه و چند پرونده خانوادگی هم زیر دستش این دختر ما دختر ناتنی اون خانوادس خاهر دختره به دلایلی نابینا میشه ولی بعد چند وقت براپر واقعی دختره میاد دیدنش و بعدش خواهر تنیش میبینه که قلش هست و توی عروسی برادر ناتنیش شخصی رو میبینه که از مهمانان اون مراسم ساعاتی رو باهم میگذرونن و دختره عاشق پسره میشه و بعدش میفهمه که اون پسره دکتر چشم خواهرش کع اون عمل کرده
سلام
یه رمانی بود که توی اون اسم دختره خلافکار و دزد ساتیا بود و اسم خواهرش سخندون و دختره به خاطر بی پولی و فقیری دزدی میکرد و با یه پسر که فکر میکرد اونم دزده همکاری میکرد اخرشم پسره پلیس بود معلوم میشه و برای اینکه نندازنش زندون با پلیسه همکاری میکنه اخرشم پلیسه عاشقش میشه و باهاش ازدواج میکنه.
اسمشو میدونین؟
من چند وقت پیش رمانی خوندم دختره بیماری قلبی داشت و پسره میخواست انتقام مرگ مادرش رو از دختره بگیره دختره از پسره باردار میشه ولی به خاطر بیماری قلبی که داره مجبور میشه یواشکی با بارداریش ادامه بده و زایمان کنه ……..
دوباره میخوام بخونم ولی یادم نمیاد
دنبال رمانی هستم دختری ک ناف بریده پسرعموش هست ودختره وقتی بزگ میشه عاشق برادربزرگتراین پسرمیشه وبرادره هم ازاون طرف عاشق دختره هست وبعدچن سال برادره ازخارج برمیگرده ودکترشده باتلاش بسیاربلاخره میفهمه ک دخترعموک ازکوچکی ناف بریده برادرشه عاشقشه وباهمدیگه خیلی خوب میشن ازدورچشم خانواده باهمدیگه هستم ودختره هم ک براخانواده خودش وعموش خیلی عزیزه وخیلی دوسش دارن ودختره یه برادرم داره ک سرطان میگیره وبعدمدتی برامداوامیرن المان وهمون جافوت میکنه
سلام
امیدوارم دوستان به شما کمک کنن
یه رمان هست یک دختره بخاطر پول با یه مرد خلافکار دوست شده مرده هم دوستش داره.از طریق دخترعموی پسره باهاش دوست شده
دخترعمو پسره خودکشی میکنه.دختره از پسره حامله میشه آخرای داستان وارد یه ماموریت میشن که دختره الکی اسلحه میکشه رو پسره و به اشتباه یکی دیگه دختره رو میکشه
سلام من دنبال رمانی هستم که دختره باباش نزول خوره دوتا خواهر داره که عاشق یه پسره میشن ولی چون پسره هیچکدوم نمیخواد اینا ارثزدواج میکنن حالا خواهر سومی از ترس این که به این تهمت بزنن چادر شده
رمان دروغ های آقازاده و مدلینگ اسلامی
دختره پرورشگاهی و دزدیده میشه پسره اونو به آرزوش میرسونه یه شرط اینکه نقش نامزدشو بازی کنه
سلام من چند وقت پیش یه رمان خوندم که اسم پسر داستان امیر علی بود بعد این امیر علی به خاطر اینکه پدر دختر داستان که اسمش یادم نمیاد به مادر امیر علی تجاوز کرده بود امیر علی اومد میخواست انتقام مادرش رو از دختره مرده بگیر واقعا خیلی مغزم درگیره اسمش هم یادم نمیاد و اینکه اسم دوست صمیمی امیر علی هم اشکان بود
ببخشید من دنبال یه رمانم که دختره کارتن خوابه و بعدا با یه پسر پولدار اشنا میشه از قضا دختر خاله ی طرف در میاد میدونید اسمشو ؟
سلام من یه رمان خونده بودم اسمش یادم نیس دختره ارزو داشت مانکن بشه و از طریق دوست پسر دوستش با یه پسر اشنا میشه که میتونه بهش کمک کنه که به ارزوش برسه ولی پسره در عوض اینکار از دختره میخواد که نقش دوس دخترشو بازی کنه اگه کسی اسم این رمان و میدونه بگه🌹
سلام یه رمان خونده بودم که الان اسمش یادم نیس ولی داستان در مورد دختری بود که به خاطر خواهرش تاوان پس میداد
دختره خانواده پول داری نداشت و باباش هم معتاد بود خواهرش با یه پسر که خیلی پول دار بود دوست میشه ولی بعد یه مدت عاشق دوست پسره میشه و پسره رو ول میکنه حالا پسره دارع از این دختره انتقام میگیره دختره رو خدمتکار خودش کرده و هرکاری که دلش میخواد باهاش میکنه از جمله تجاوز
کسی اسمشو میدونه بگه
سلام بهترین راه اینه توی گروه اسکین ۹۸ درخواست بدید
سلام یه رمانی بود پسره یه شرکت مهندسی عمران داشت دختره برای کارآموزی اومد تو شرکت و پسره عاشقش میشه این دختره با دختر خاله پسره که اسمش شیواست دوست هستن
شیوا هم با دوست و شریک پسرخالش ازدواج میکنه
دختره رو یکی از کارمندای پسره که رقیب کاریشه میدزدن و پسره هم گروگان میگیرن اما بالاخره هر دو فرار میکنن و بعد به هم میرسن
کسی نمیدونه اسم رمان چیه
ی رمان خوندم اسمشو یادم نی. ی دختر چادری بود ک بابرادرش زندگی میکرد ی شب این دختر میخاست برگرده خونه ک ماشین بهش میزنه راننده ک ی دختر بوده( فک کنم اسمش نسیم بود یادم نی) میبردش بیمارستان از اونجا باهم دوست میشن خونواده پولداریم داشته و یسری انفاقات میفته ک مجبور میشه خونه این دختر پولدار ک از قضا یداداشم داشته زندگی کنه و…. بعد عاشق پسره میشه و…..
اگ کسی اسم رمانشو میدونه لطفا بگ من خیلی وقته دنبالشم🙏🏼❤
رمان حماقت کوچک
سلام
دنبال اون رمانم ک پسره کچل بود ت کار واردات صادرات اسب بود و ی دختره وارد زندگیش میشه ک پدر مادر نداره و با پدر خوندش ک بدجنسه زندگی میکرده(مادر پسره هم زن دوم بوده و قبلا خدمتکار بوده)
سلام دنبال ی رمان میگردم اسمش یادم نیست در مورد ی دختره که عاشق عموی ناتنی خودش میشه و باهاش ازدواج میکنه
سلام ببخشید من خیلی وقته دنبال یه رمانم ولی پیداش نمیکنم، دو تا پسرن که خیلی باهم صمیمی اند و فکر میکنن پسرعمواند. شغلشون هم پلیس. بعدا طی اتفاقاتی میفهمن که داداش دوقلو اند.اگه اسمش رو میدونین میشه بگین😢
سلام
من دنبال يه رمان ميگردم كه دختره اسمش مهتاب بود و به خواسته مادر بزرگش با پسر داييش كه ١٠سال ازش بزركتره ازدواج ميكنه پسره خيلي دوسش داره أما اذيتش ميكنه
سلام
من دنبال يه رمان ميگردم كه دختره اسمش مهتاب بود و به خواسته مادر بزرگش با پسر داييش كه ١٠سال ازش بزركتره ازدواج ميكنه پسره خيلي دوسش داره أما اذيتش ميكنه
یه رمان خونده بودم اسمش یادم نیست دختره پرستار بعد توی یه بیمارستان کار میکنه بعد به دختره پرونده یه پسررو میدن بهش این پسره افسردگی داره و بیماریش یادم نیست ولی پسره عاشق دختره میشه و کم کم خوب میشه
من یه رمان خونده بودم که اسمش یادم نیست دختره وکالت میخونه و چند تا پرونده خانوادگی هم زیر دستش این دختره فرزند واقعی اون خانواده نیست بنا به دلایلی خواهرش نابینا میشه و بعد یه مدت برادر اصلیش میاد برای دیدنش اسم برادرش نیما بود اونم یه خانواده دیگه بزرگ کرده بوده داداش این دختره میبرش خونه خانواده ای که بزرگش کرده تا باهم دیگه وقت بگذرونن این بین یه دختر میاد که دختر قصه ما میفهمه خواهرش اونم خواهر دوقلو خواهر دوقلوش بیماری قلبی داره و جدا از این داداش ناتنی دختره ازدواج میکنه و اسمش باربد این دختره توی روز عروسی داداشش یه پسرو میبینه که ازش خوشش میاد و توی مدت زمان عروسی باهم وقت میگذرونن بعد از عروسی دختره عاشق پسره میشه اسم پسره فک کنم بهنام بود ولی اسم دختررو یادم نیست دقیق باران بود یا یه چیز دیگه بعدش این دختره میفهمه که اونی که خاهر ناتنیش عمل کرده همین پسرایه که عاشقش شده
ویه رمان دیگه هم خونده بودم که اسمش یادم نیست دختره پرستار و تازه توی اون بیمارستان مشغول به کار شده پرونده یه بیمار بهش میدن که پسر و این پسره افسردگی داره و با کسی حرف نمیزنه این دختره با شیطنتاش کاری میکنه این پسره به حرف بیاد بیماری اصلی پسره رو دقیق یادم نیست ولی فک کنم بیماریش معدش بودع اسم دختر و پسر یادم نیست
لطفا هرکی خونده اسمش بگه